Telegram Group Search
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوال مصاحبه کننده از ژاک دریدا:
«اگر بخواید یک مستند ببینید، مستندی درباره‌ی فیلسوفی مثلا هایدگر، کانت یا هگل، دوست دارید توی اون مستند چی نشون داده
بشه؟»
🗯 ۸ تیر ۱۴۰۳ انتخابات ریاست جمهوریه. حضور محمود احمدی‌نژاد توی این دوره از انتخابات، احتمالا تأثیر و اهمیت سیاسی خاصی نداره؛ چون به احتمال زیاد رد صلاحیت خواهد شد. اما به نظرم اهمیت فرهنگی و اجتماعی داره. من توی روزهای اخیر با افراد زیادی مواجه شدم که این جمله از دهنشون خارج شد: «من رأی نمی‌دم، ولی اگه احمدی‌نژاد تأیید صلاحیت بشه بهش رأی میدم». سوالی که برای من پیش میاد اینه که چرا احمدی‌نژاد تا این حد محبوب شده توی بخش‌های زیادی از جامعه ایران. وقتی به سابقه این دوستانم که امروز از احمدی‌نژاد دفاع می‌کنن نگاه می‌کنم، مسئله حتی عجیب‌تر میشه: یکی‌شون سلطنت‌طلبه؛ اون یکی سال ۸۸ توی ستاد کروبی فعالیت می‌کرده؛ یکی دیگه اصلا موقع ریاست جمهوری احمدی‌نژاد سنی نداشته که بخواد یادش بیاد؛ یکی‌شون هم که تا پارسال می‌گفت «اینا توی ۴۵ سال گذشته هیچ کاری برای ایران نکردن».

🗯 عموما (و نه همه) آدم‌هایی که امروز به شدت از احمدی‌نژاد دفاع می‌کنن، دانش سیاسی بالایی ندارن؛ منتها احمدی‌نژاد رو فردی متفاوت با بقیه سیاستمدارها می‌دونن. خب سوال اینه که چرا چنین تصویری از احمدی‌نژاد شکل گرفته؟ من یادمه که سال‌های پایانی ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، تصویر احمدی‌نژاد توی جامعه ایران، یه تصویر منفور بود؛ مثل خیلی از رییس‌جمهورهای دیگه در سال‌های پایانی‌شون. امروز چی شده که این فضا عوض شده و حالا گویی خیلی جاها صحبت از احمدی‌نژاد هست؟
به نظرم سه تا عامل میشه برای این محبوبیت احمدی‌نژاد ذکر کرد. عامل اول بعضی از سیاست‌هایی هست که توی دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد اجرایی شد که عموما به طبقات پایین جامعه خدماتی رسوند؛ مثلا مسکن مهر.

🗯 عامل دوم به نظرم بخشی از شخصیت احمدی‌نژاده که اون رو با سیاستمدارهای رسمی متفاوت می‌کنه؛ به طور خاص لحن و ادبیات احمدی‌نژاد با عرف سیاست همخونی نداره. عباراتی مثل «خس و خاشاک» (در توصیف معترضان انتخابات ۸۸)، «ممه رو لولو برد» (در مورد فشارهای کشورهای غربی به ایران)، «یک کلمه از مادر عروس» (در مورد هیلاری کلینتون)، «همه‌ش کشک... هی میگن ابرقدرت، زکی» (در واکنش به حرف‌های وزیر خارجه فرانسه)، «این آدم مثل هلو می‌مونه، آدم می‌خواد بخوردش» (در توصیف کامران باقری لنکرانی، وزیر بهداشت) و غیره. احتمالا ما شبیه به چنین جملاتی رو از ابراهیم رییسی، حسن روحانی، محمد خاتمی، اکبر هاشمی رفسنجانی و حتی وزرای این دولت‌ها هم نشنیدیم.

🗯 اما عامل سوم که به نظرم مهم‌ترین علت جذابیت احمدی‌نژاد رو برای بخش‌هایی از جامعه ایران می‌سازه اینه که احمدی‌نژاد خودش رو به صورت اپوزسیون تعریف می‌کنه؛ گویی اون خارج از دایره قدرته و در طرف چیزی مبهم و نامعلوم به اسم «ملت ایران» هست و بقیه سیاستمدارها در طرف قدرت سیاسی قرار می‌گیرن. احمدی‌نژاد در دوره اول ریاست‌جمهوری خودش رو در تضاد با هاشمی (که اون زمان نماد نظام محسوب می‌شد) تعریف کرد. بعد از سال ۸۸ احمدی‌نژاد خودش رو در تضاد با برادران لاریجانی تعریف کرد که دو تا از اون‌ها ریاست دو قوه رو بر عهده داشتن. اما بعد از سال‌های ۹۶ و ۹۷ گویی دیگه کسی وجود نداشت تا احمدی‌نژاد بتونه در مقابل اون اعتراض کنه تا شخصیت معترض از خودش به نمایش بذاره، جز یک نفر: آیت‌الله خامنه‌ای.

📢 مسئله‌ای که من با این فیگور «اعتراضی» احمدی‌نژاد دارم اینه که بخش‌های زیادیش «فیک» هست. تصور خیلی از طرفدارانِ امروز احمدی‌نژاد اینه که اگه احمدی‌نژاد رییس‌جمهور بشه، خیلی از فسادها رو افشا می‌کنه و لو میده؛ غافل از اینکه خیلی از فسادهای بزرگ در دوران ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد رخ داد و اون هم افشای خاصی انجام نداد در موردشون. من نمی‌خوام بگم احمدی‌نژاد به خاطر اون فسادها مقصره، چون فساد مالی رو توی ایران پدیده‌ای فردی نمی‌دونم، بلکه ساختارها آدم‌ها رو هل میدن به سمت فساد و فرد یا افراد نمی‌تونن جلوی فساد رو بگیرن. مسئله من اون بت‌سازی‌ای هست که از احمدی‌نژاد شده که گویی ورود دوباره‌ش به عرصه قدرت سیاسی، بخش‌های قابل‌توجهی از این فساد رو از بین می‌بره. به نظرم چنین تصویری از احمدی‌نژاد همون‌قدر واقعیت داره که تصویر چهره آیت‌الله خمینی در ماه! راست‌ میگن که تاریخ تکرار میشه؛ اما گویی هربار با لباسی جدید.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
«این منم، جَوونِ گفتمان خنثای اعتدال؛ نوجوون هشت سال شوم احمدی‌نژاد؛ قربانی شرق و تحجر، غرب و استعمار؛ ساکن این اروپای آب‌زیرکاه» (بشنو / بهرام نورایی)

@philosophycafe
به نظرم ارزش یک بار دیدن رو داره
🖋 در زمان ما وضع علم در کشورهای شمال و جنوب کاملا متفاوت است. در کشورهای شمال نسبت علم و قدرت کاملا روشن است و آنها علی رغم بحران‌های مختلف در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جهتی که حدود 400 سال پیش اتخاذ کرده اند، راه خود را طی کرده و می‌کنند.
اما کشورهای جنوب هنوز درگیر مسائل روزمره خود هستند و پرسش‌هایی مانند نسبت "علم و قدرت" حتی نزد نخبگان و دانشمندان درجه اول آنها چنان که باید مطرح نشده است.

🖋️ گویی که دانشمندان کشورهای جهان سوم علم را قدرت تلقی نمی‌کنند و از فعالیت‌های علمی و پژوهشی خود نمی‌توانند قدرت و توسعه استخراج کنند. اکثر رشته های علمی و تحصیلی در دانشگاه‌ها و مدارس این کشورها هم دایر است، ولی چرا نمی‌توانند از این فعالیت بهره شایسته و موردانتظار بگیرند؟ شاید قدم اول برای رسیدن به وضع اجتماعی مطلوب، توجه به وضعیت علم در کشور است. آیا در کشور ما به درستی در مورد وضعیت علم اندیشیده شده است؟ فعالیت‌های علمی و پژوهشی دانشمندان، پژوهشگران و دانشجویان ما چه هنگام به بار می‌نشیند؟ چه هنگام علم، مولدِ قدرت و توسعه خواهد شد؟

📚 بخشی از مقاله "علم و قدرت"، نوشته رضا داوری اردکانی 📚

@philosophycafe
🖋 یکی از اصول تاریخی که مدتها مقبول بوده و سپس مورد چون و چرا قرار گرفته و در عالم بحث و نظر تقریبا از اعتبار افتاده است، اصل موجبیّت تاریخی و سیر خطی استکمالی تاریخ است. این اصل در فلسفه ها و در علوم انسانی معاصر صرفا یک جایگاه تاریخی دارد. اکنون دیگر آراء و نظرهای پوزیتیویستی و ناتورالیستی و ماتریالیستی نیز که کم و بیش با اصل موجبیّت سازگار بودند، وجهه و جلوه خود را از دست داده اند؛ اما این همه بدان معنی نیست که هیچ چیز از این اصل در ذهنها و به خصوص در فکر و جان مردم جهان توسعه نیافته رسوخ نکرده و باقی نمانده باشد.

🖋️ توجه کنیم که نظر و رأیی در تاریخ ظهور می‌کند و آثاری بر آن مترتب می‌شود و به عبارت دیگر ‌شاخه آن رأی و نظر ثمر می‌دهد و سپس خشک می‌شود؛ اما پس از آنکه خشک و بی ثمر شد ممکن است هیزمش در خانه دیگران افتد و گاهی شاید آتشی شود که خانه و خانمانشان را بسوزد. اقوام توسعه نیافته هنوز بی آنکه بدانند گرفتار این اصل اند که علم و تکنولوژی جدید کمال تاریخ بشر است و سیر قهری تاریخ می بایست به همین جا برسد و اگر بعضی از اقوام نتوانستند به مرحله توسعه علم و تکنولوژی دست یابند، قدرت‌های استعماری مانع شده اند.

📚 بخشی از مقاله "علم و توسعه"، نوشته رضا داوری اردکانی 📚

@philosophycafe
یکی از شعرا پیشِ امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه از او بَرکنَند و از ده به در کنند. مسکین برهنه به سرما همی‌رفت. سگان در قفایِ وی افتادند. خواست تا سنگی بر دارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید. گفت: ای حکیم! از من چیزی بخواه. گفت: جامهٔ خود می‌خواهم اگر انعام فرمایی.

امیدوار بوَد آدمى به خیر کسان
مرا به خیر ِتو امید نیست، شر مرسان

سالار دزدان را بر او رحمت آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی بر او مزید کرد و درمی چند.

#گلستان_سعدی
#باب_چهارم_درفوایدخاموشی

@PhilosophyCafe👣
🗯 یه کتاب سه جلدی به اسم "نقد فرهنگ توسعه نیافتگی" هست که بعضی مقالات رضا داوری اردکانی توی این کتاب جمع آوری شده. اینجا در مورد جلد اول این کتاب نوشتم. عنوان فرعی جلد دوم اینه: "علم، سیاست و تاریخ". داوری توی این مقالات در مورد جهان توسعه نیافته و به خصوص ایران نوشته. برخلاف تصور رایج، کشورهای توسعه نیافته عاشق سنت یا مخالف توسعه نیستن. همه این کشورها در آرزوی توسعه هستن. ولی هر کاری میکنن، فاصله شون با جهان توسعه یافته بیشتر میشه. مثلا ایران کلی دانشگاه و موسسه پژوهشی داره، بعضی از این دانشگاه‌ها هم رتبه های خوبی توی تولید مقالات دارن. ولی اینها باعث توسعه یافتگی ایران نشدن.

🗯 توی این کتاب مقاله ای هست به اسم "علم و جامعه". علم یکی از ابعاد مهم توسعه یافتگیه. داوری معتقده ما همچنان علم مدرن رو نمی‌شناسیم. یعنی چی که علم مدرن رو نمیشناسیم؟ مگه ما با خیلی از نظریات مهم علم مدرن مثل جهان کوپرنيکی، تکامل داروینی، مکانیک کوانتوم و غیره آشنا نیستیم؟ و مگه علم مدرن مجموعه این نظریات نیست؟ پس این حرف یعنی چی که ما علم مدرن رو نمی‌شناسیم؟ مشکل اینه که نگاه ما به علم انتزاعیه و کمتر به ارتباط بین علم و جامعه خودش و شرایط تاریخیش توجه کردیم. به خاطر همین هم همچنان درگیر روش شناسی علم مدرن هستیم.

🗯 خیلی از افراد تصور میکنن که علم مدرن مجموعه ای از ویژگی های روش شناختی ثابت داره: ابطال پذیری، تکرارپذیری، تأیید تجربی و روش هایی از این دست. این دوستان اطلاع ندارن که بسیاری از قهرمانان علم مدرن از طرف مخالفانشون با این اتهام روبه رو میشدن که دقیقا همین ویژگی های روش شناختی رو رعایت نکردن. به نظرم بحثهای روش شناختی بیشتر به درد دعواهای ایدئولوژیک میخوره و کمکی به شناخت علم مدرن نخواهد کرد. نیم نگاهی به بحثهای علم پژوهان هم ما رو به چنین نتیجه ای میرسونه.

🗯 توی فضای فکری اروپا و آمریکا متفکران جدی ای هستن که به بحث روش اهمیت نمیدن؛ توی آمریکا کوهن و فایرابند و رورتی، توی فرانسه کوایره و فوکو، توی آلمان هم گادامر. حرف این متفکرها این نیست که دانشمند باید از قواعد روش شناسی سرپیچی کنه، بلکه بحثشون اینه که علم با روش به وجود نمیاد. ما به اشتباه تصور می‌کنیم که آشنایی با نظریات علمی و روش شناسی علمی، ما رو با علم مدرن آشنا میکنه. در حالی که برای فهم علم مدرن باید ببینیم که این علم توی چه شرایط تاریخی بسط پیدا کرد. علم در نهایت یه نهاد اجتماعیه و نمیشه اون رو خارج از ظرف جامعه و تاریخ فهمید.

📢 از طرف دیگه، حاکمیت هم فهمی از علم مدرن نداره. حاکمیت به علوم انسانی و اجتماعی با عینک امنیتی و جاسوسی نگاه میکنه. حاکمیت تصور میکنه علوم انسانی و اجتماعی رو یه عده بدخواه و بی دین با قصد و نیت نشستن و تأسیس کردن. ادامه همین تفکر خام و سطحی اینه که "پس ما هم بیایم یه عده باتقوا و دیندار رو دور هم جمع کنیم و علم دینی تولید کنیم". نمیشه که جامعه رو توسعه نیافته بدونیم، ولی حکومت رو از این نقد مبری بدونیم. جامعه و حکومت در یه سطحن. حکومت چون شناختی از جامعه جدید و عکس العملهاش نداره، با دیدن هر موجی توی جامعه که بر وفق انتظاراتش نباشه، این سوال براش مطرح میشه:" دولت‌های اسرائیل و آمریکا و عربستان چقدر هزینه کردن توی این مسیر که این اتفاق افتاد و با کیا توی کشور ارتباط داشتن؟"!

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
"یه خبر ترسناک واسه همیشه شوم؛ شما تازه زدید وسط رویه پوچ؛ این آخرین وسوسه سرودمه به زنده ها؛ لا بَرده های مُرده یه عفونت اجتماع" (آخرین وسوسه / سورنا)

@philosophycafe
🗯 توی نمایشنامه "افرا"، افرا یه دختر حدودا بیست ساله ست که معلمه. توی محله افرا اینا یه دوچرخه ساز مغازه داره که عاشق افرا شده. توی قسمتی از نمایشنامه دوچرخه ساز داره برای مخاطبهای نمایش، عشق خودش به افرا رو توضیح میده. طبقه فرهنگی دوچرخه ساز و افرا متفاوته و به خاطر همین خیلی به هم نمیان. به همین دلیله که وقتی داره برای مخاطبها تعریف میکنه عشقشو، فکر میکنه بعضی‌ها بهش می‌خندن و سریع میگه "نیشها بسته". بخشی از توضیحات دوچرخه ساز رو ببینیم:

🖋 دوچرخه ساز: خواب دیدم دوستم داره! بر شکّاک لعنت؛ نیشها بسته! جان عزیزم اگه خواسته باشین پِکّی بزنین- دِ ببخشیندا؛ اونی که چپه خواب زنه!... چی بود این سوپر شیش دهنه مال من بود؟ اول همون جا دیدمش. آب نبات کشی و دفتر میخرید واسه جایزه شاگردهاش. چرا هی خوابشو میبینم؟ آق زینال میگه ترمز بریدی پسر، نیفتی تو چاله! آق زینال راست میگه؛ ولی مگه دست منه؟ از وقتی اون روز کج کرد اومد واسه برادره دوچرخه قیمت کرد و رفت نفهمیدم چی شد که یکهو دیدم - دیدم- آخه ناسلامتی به ما میگن مرد!

🖋 خداییش تا اون روز مردی رو که زبونش بند بیاد یه پول سیاه بالاش نمی‌دادم! دِ آخه به همین آسونی؟ خودم هنوز سر جمع نشده بودم که همسایه روبرویی ها بو برده بودن. همین سلمونی و تابلونویسی و مردونه دوز؛ قصاب و نونوا که جای خود! هفته نشده پشت شیشه بندی هاشون به صف منتظر بودن طرف کی رد میشه بسُکن دل غشه ما رو ضفط کنن!... از همه بالاتر فکری ام چرا همه فهمیدن و خودش نه! شاید تو این خیطها نیست. گاسم خبر از خاطرخواهی نبرده! بشمار! بیتر از اینه که حواسش پی هر کس و ناکسی باشه! اما نکنه ما به چشمش نمی آییم؟ به خدا میرنجم ازش. نیاد اون روزی که برنجم از تو! به خدا خون زد به سرم!

📚 بخشی از نمایشنامه "افرا"، نوشته بهرام بیضایی 📚

@philosophycafe
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با سلام و درود

به زودی موسسه علمی و تاریخی آتوسا با همکاری روزنامه آسیا (آسیا نیوز ایران) سلسله نشست‌هایی ذیل عنوان «ایران کجاست؟» با مدیریت و اجرای امین داودی برگزار خواهد کرد.

این سلسله نشست‌ها در تلویزیون اینترنتی و وب‌سایت روزنامه آسیا و شبکه‌های اجتماعی موسسه علمی و تاریخی آتوسا منتشر خواهد شد.

موسسه آتوسا از اساتید و دانشجویان دکتری در رشته تاریخ و علوم انسانی که دغدغه ایران و هویت ایرانی را دارند، دعوت به همکاری به عمل می‌آورد. لطفاً موضوعات مورد علاقه خود را برای ما ارسال بفرمایید.

ویدئو بالا را مشاهده بفرمایید و برای دوستان خود ارسال کنید.

ایمیل: [email protected]
آیدی تلگرام:
@Amin_sbu

موسسه علمی و تاریخی آتوسا
آسیا نیوز ایران

🆔 @atusa_sbu
🗯 [توی نمایشنامه "افرا"، یه شخصیتی هست به اسم سرکار خادمی. پاسبان محله ست. سی سال خدمت کرده و چند روز دیگه بازنشسته میشه. حالا حسرت اینو میخوره که توی این سی سال حتی یه کار مهم هم نتونسته انجام بده. یاد روزهای قدیم میفته که چقدر پدر و مادرش - که الان فوت کردن- بهش افتخار میکردن که پاسبان شده. ولی الان میبینه که هیچ کار افتخارآمیزی نکرده. بخشی از مونولوگ سرکار خادمی رو ببینیم که داره برای مخاطبهای نمایش توضیح میده:]

🖋 سرکار خادمی: تموم شد. وقتی چشم به هم میذارم باورم نمیشه سی سال گذشته، همین دیروز بود که شیرینی روز اول خدمتمو تُخس میکردم؛ همین دیروز بود که بابا و ننه و آیزنه و بقیه به لباس نوی خدمتم دست می‌کشیدن و معلوم بودش یه جوری- چی میگن؟ غرور، افتخار! آره؛ بابا گفت به تو افتخار میکنم! چی شد؟ بابا و ننه کجان؟ آیزنه کو‌؟ من هیچ کاری که غروری بیاره نکردم و سی سال گذشت. پیش نویس حکممو دیدم؛ فقط چند روز! من رعیتم؛ برمیگردم ولایت! - واقعا چکار کردم؟ نه قتلی کشف کردم نه قاتلی، نه سرقت بانکی، نه ماشین دزدی یا کیف زنی، یا جیب بُری! حتی یه دزدی کوچیک؛ حتی دزدی فروشگاه!

🖋 ولی میدونم هر کسی چرا دزدی میکنه. فقط به خاطر نداری نیست. بعضی دست کج دنیا می آن! بعضی خوششون می آد از خطر گیر افتادن؛ وگرنه قصدشون دزدی نیست! قسم نمی‌خورم که خودم گاهی به سرم نزده یه چیزهایی کش برم. کش رفتن فرق داره؛ خیلی هم قایمکی نیست. طرف هم بفهمی نفهمی در جریانه و زیر سیبیلی در میکنه! نه-نه، این فرق داره با باج گرفتن و زیرمیزی رد کردن؛ اونا رقمش بالاس که جان شما من اهلش نیستم! برای همینه که عمریه بی زادورود و عایله تو یه هلفدونی مستأجرم. میدونین اجاره جای حسابی چنده؟ حساب که دستتون هست؟

📚 بخشی از نمایشنامه "افرا"، نوشته بهرام بیضایی 📚

@philosophycafe
📜 بوف کور داستان انشقاق (Division) روح تامّه بشری و وجود کلّی واحد به دو جزء است: مذکر و مؤنث، مرد و روان زنانه‌ی درونش (آنیما)، زن و روان مردانه‌ی درونش (آنیموس)، خودآگاه و ناخودآگاه، زندگی درونی و بیرونی.
📜 و این اساس آئین تانترا از آئین‌های مذهبی و فلسفی هند است که بعداً به شرح آن خواهیم پرداخت. بر طبق این آئین برای نجات از مصائب دنیوی می‌باید این ثنویت را به توحید نخستینه بازگرداند.
📜 نویسنده در شرح ماجرای تضاد بین این دوگانگی‌ها و کثرتی که از وحدت زاده است هم نگاهی بیرونی دارد و هم نگاهی درونی، این جهانی و آن جهانی، زمینی و اثیری. هم سرنوشت یک انسان خاص (نوسنده) مطرح است و هم انسان به مفهوم مطلق (انسان نوعی).
📜 بوف کور گلایه‌ای است از این کثرت، از این انشقاق، از این دو جنبگی فناآفرین آشتی‌ناپذیر، از این ثنویت به انزواکشاننده و آرزوی وحدت و درنتیجه جاودانگی را مطرح می‌کند.
...................
ای رهیده جان تو از ما و من / ای لطیفه‌ی روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک تویی / چون که یک‌ها محو شد آنک تویی

مثنوی
..................
📜 بوف کور داستان مجاهدت در جهت رسیدن به توحید و تبدیل کثرت به وحدت است و البته در این آرزوی دیرپای بشری کامیاب نمی‌شود و از این‌رو اندوهی تلخ از هر واژه‌ی کتاب به سوی جان ما که خود شکست خورده‌ی دیگری هستیم شراره می‌کشد. هدایت می‌خواهد همراه با او همراه با زن اثیری همراه با لکاته (همراه با خود) به جزیره‌ی گمشده (بهشت) را یابد که در آن هیچ کس جز آن‌ها حتی ماری (مار حوا) هم نباشد.

---------------------

📚 «داستان یک روح» از سیروس شمیسا
🗯 اولی: من بحث سیاسی نمیخوام بکنم. بحثم علمیه.
دومی: قبوله. منم بحث سیاسی ندارم. بحث منم علمیه.
اولی: من میخوام به طور علمی بگم که چرا توی انتخابات شرکت نمیکنم. تو هم به طور علمی بگو که چرا توی انتخابات شرکت میکنی.
دومی: اوکیه. بریم جلو. کور بشه چشم هر کسی که میگه بحث ما سیاسیه.
اولی: دغدغه من دموکراسیه. من میخوام توی کشورم دموکراسی حاکم بشه. تعارف که نداریم؛ نظام سیاسی توی کشور ما نه اقتدارگرای مطلقه و نه دموکراسیه. یه چیزی اون وسطه. که اصطلاحا به این جور حکومت‌ها میگن حکومت‌های هیبریدی. انتخابات توی حکومت‌های هیبریدی هیچ کمکی به پیشبرد دموکراسی نمیکنه.
دومی: پس کارکرد انتخابات توی کشور ما چیه؟ یعنی برای چی انتخابات برگزار میشه؟
اولی: انتخابات توی کشور ما دو تا کارکرد داره. اولیش اینه که کرسی‌های قدرت و منابع بین نیروهای وفادار به نظام سیاسی توزیع بشه. دومیش اینه که اعتراضات رو کانالیزه کنن تا هزینه ش بیاد پایین.

🗯 دومی: خب حالا من بگم که چرا رأی میدم. ببین دغدغه منم دموکراسیه. ما دو راه بیشتر نداریم برای اینکه به دموکراسی برسیم. راه اول اینه که اصلاح طلبها توی نظام سیاسی تقویت بشن تا فضای سیاسی رو باز کنن. اسم این راه رو بذاریم اصلاح حکومت. راه دوم اینه که یه اپوزیسیونی پیدا بشه که بتونه جنبش بدون خشونت راه بندازه که یه بخش زیادی از جامعه همراهش بشن و حکومت رو تغییر بدن. اسم این راه رو بذاریم انقلاب. حرف من اینه که توی نیم قرن اخیر، حتی یه مورد توی دنیا پیدا نمیشه که با انقلاب، به دموکراسی رسیده باشه.
اولی: من باهات مخالفم. چرا دوگانه اصلاح و انقلاب رو اینطوری میچینی؟ زمانی میشه از اصلاح حکومت حرف زد که بدونی انتخابات میتونه یه جابه جایی توی قدرت سیاسی راه بندازه. مثلا یه اندیشه ای بعد از انتخابات بره و یه اندیشه دیگه بیاد. یه حزبی بره و یه حزب دیگه بیاد. وقتی انتخابات باعث گردش قدرت نخبگان نشه، تو اتفاقا باید اون انتخابات رو تحریم کنی.

🗯 دومی: تو یه چیزی رو این وسط نمیبینی و اون اینه که نظام سیاسی رو خیلی یکدست میبینی. نظام سیاسی یکدست نیست. نیروهایی توی اون وجود داره که دموکراسی خواهن، و نیروهایی توی نظام سیاسی وجود داره که محافظه کارن. قطعا نیروی محافظه کار سنگ میندازه توی راه رسیدن به دموکراسی.
اولی: تو هم یه چیزی رو نمیبینی. زمانی نیروی دموکراسی خواه میتونه تغییر ایجاد کنه که آزادی عمل داشته باشه. وقتی این آزادی عمل رو نداره، در نتیجه تغییرات خیلی اندکی توی نظام سیاسی رخ میده. وقت تغییر اساسی رخ نمیده، اون وقت انتخابات میشه نمایشی برای مشروعیت نظام سیاسی.
دومی: قدرت گرفتن نیروهای دموکراسی خواه، فرصتی ایجاد میکنه برای گذار به دموکراسی. این فرصت ممکنه زمانی پررنگ بشه که بحران‌ها خیلی زیاد میشن. مسئله من اینه که وقتی بحران به وجود اومد (مثل 1401)، چینش قدرت توی نظام سیاسی چه شکلیه.

🗯 اولی: این حرفی که میزنی خیلی غیرواقع بینانه ست. ببین ما الان توی سال 90 یا 95 نیستیم. ما اعتراضات 96 و 98 و 401 رو دیدیم. حرفهایی که میزنی خوب و قشنگن، ولی تا قبل از سال 96 به درد میخوردن. الان وضعیت فرق کرده.
دومی: مقاومت نیروی محافظه کار که فرقی نکرده. قبل از 96 هم بوده. بعد از 96 هم بوده. مسئله اینه که من و تو قراره با این نیروی محافظه کار چطوری مقابله کنیم؟ اینکه هی بریم پشت کشته شده های 98 و 401 قایم شیم که دموکراسی نمیاره توی ایران.
اولی: باشه. در مورد کشته شده ها حرف نمیزنم. تو به من بگو دولت روحانی چیو عوض کرد که حالا من بیام به نیروهای دموکراسی خواه خوشبین باشم. آخر دولت روحانی رو یادت نیست؟ رسما قفل شده بود. هیچ کاری نمیتونست بکنه. دولت اصلاح طلب بعدی هم همینطوری میشه.

📢 دومی: خودت داری میگی قفل شده بود. پس یعنی یه امکانی وجود داشت برای اصلاح. تو به من بگو با تحریم انتخابات 1400 و 1402 چی عوض شد. اونم هیچی. با رأی دادن حداقل یه امکان برای اصلاح وجود داره. به اضافه اینکه هزینه ای هم نداره.
اولی: کی گفت هزینه نداره؟ تو با رأی دادن داری شورای نگهبان رو تأیید میکنی. داری ساختار ناکارآمد رو تأیید میکنی. داری مشروعیت میدی. اصلا ول کن این بحث رو. بریم یه دوری بزنیم حال و هوامون عوض شه.
دومی: آره بریم سینما یه فیلم کمدی ببینیم. تگزاس 18 چطوره؟
اولی: این تگزاس چرا تموم نمیشه. خب کارگردانش سریال می‌ساخت، کمتر توی زحمت می افتاد.
دومی: بابا اینا تا یه چیزی فروش بره، دیگه ول نمیکنن. تا تهش میدوشن. تا قرون آخر میخوان دربیارن.

نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
"یه شعر شدم، راوی باد؛ زمانو نجات دادم از دست ثانیه ها؛ تنهایی راه و بداهگیمو گم کردم؛ اونجا که از ترس دادم به هر قافیه جا" (آخرین وسوسه / سورنا)

@philosophycafe
🗯 [توی نمایشنامه "افرا" یه شخصیتی هست به اسم آقای نوع بشری که کارش اینه که خونه و زمین رو ارزیابی میکنه و روشون قیمت میذاره. آدم‌های محله بهش میگن ارزیاب. چون کارش مرتبط با خونه و زمینه، از اخبار مربوط به طرحهای شهرداری و وزارت راه و این چیزا خبر داره. مثلا از این خبر داره که کل محله شون توی طرحه و قراره به زودی خراب شه. بخشی از حرفهای نوع بشری رو ببینیم که داره با مخاطبهای نمایش حرف میزنه:]

🖋 همه ما ول معطلیم. این محله تو طرحه و خراب میشه. ارزیاب بودن لااقل این خاصیتو داره که آدمیزاد جلوتر بدونه چی داره به سرش می آد! نه- دلبستگی خاصی به این محله ندارم؛ اما هیجانم برای محله جدید از اینم کمتره. مگه اونو کی ها میسازن؟ همین‌ها؛ بسازبفروشهایی که محله های دیگه رو از ریخت انداختن! خُب، تکلیف من چیه؟ باید بگم یا نگم؟ به هر حال همسایه ها جدی نمیگیرن؛ چون میون مقامات مختلف سر این طرح اختلافه. میون شهرسازی و میراث فرهنگی و وزارت راه، که میخواد بزرگراهشو از اینجا رد کنه. رسمه که این اختلافها گاهی پنجاه شصت سال طول میکشه؛ و به قول قدیمی ها تا اون وقت کی مُرده کی زنده؟ بله- از این ستون به اون ستون فرجه! بی حرفِ پیش! هر چه پیش آید خوش آید! - و غیره و غیره.

🖋 به خانم شازده پیشنهادهایی رسیده برای کوبیدن خانه اجدادیش و ساختن چندین واحد آپارتمان کوچک مسکونی... از طرف دیگه میراث فرهنگی پا پیش گذاشته و اجازه خراب کردنشو نمیده... اون بخش شهرداری که میخواد اینجا رو بکوبه و فضای سبز کنه، یا راهسازی که میخواد جاده مرغوبی زیر چرخ باریهای سنگین بندازه، با من نیست. همینطور من از گسست زمین و تاریخ زلزله قریب الوقوعی که قراره حساب همه ما رو صاف کنه اطلاعی ندارم. من ارزیابم خدا که نیستم! اگر خدا بودم همین راهِ آخرو [= زلزله] انتخاب میکردم در حالی که به عنوان ارزیاب دلم برای خودمون میسوزه، و همسایه هامو دوست دارم؛ حتی بدی هاشونو.

📚 بخشی از نمایشنامه "افرا"، نوشته بهرام بیضایی 📚

@philosophycafe
نظر شما چیست؟
anonymous poll

۷. شرکت نمی‌کنم – 87
👍👍👍👍👍👍👍 44%

۴. پزشکیان – 63
👍👍👍👍👍 32%

۸. دیدن نتایج – 26
👍👍 13%

۳. جلیلی – 11
👍 6%

۵. قالیباف – 8
👍 4%

۲. پورمحمدی – 2
▫️ 1%

۱. زاکانی – 1
▫️ 1%

۶. قاضی‌زاده هاشمی – 1
▫️ 1%

👥 199 people voted so far.
Philosophy Cafe ♨️ pinned «نظر شما چیست؟ anonymous poll ۷. شرکت نمی‌کنم – 87 👍👍👍👍👍👍👍 44% ۴. پزشکیان – 63 👍👍👍👍👍 32% ۸. دیدن نتایج – 26 👍👍 13% ۳. جلیلی – 11 👍 6% ۵. قالیباف – 8 👍 4% ۲. پورمحمدی – 2 ▫️ 1% ۱. زاکانی – 1 ▫️ 1% ۶. قاضی‌زاده هاشمی – 1 ▫️ 1% 👥 199 people voted so far.»
همچنانکه موجودات برای زندگی نه فقط به نور بلکه به ظلمت هم احتیاج دارند، کلیه‌ی اعمال هم مستلزم فراموشی است. فردی که می‌خواهد همه چیز را با حافظه‌ی تاریخی کامل احساس کند به کسی می‌ماند که با اجبار از خوابیدن باز داشته شود یا شبیه حیوانی است که فقط با نشخوار کردن و صرفاً نشخوار کردن زندگی نماید. به این ترتیب، امکان دارد که انسان فارغ از هرگونه خاطرات زندگی کند و با وجود این بسان حیوان در سعادت کامل بسر برد؛ اما بدون تواناییِ فراموش کردن زندگی کردن مطلقاً غیر ممکن است. یا به زبان بسیار ساده‌تر:
🔸درجه‌ای از بی‌خوابی، از نشخوار کردن به مفهوم تاریخی وجود دارد که به هر موجود زنده‌ای صدمه می‌زند و در نهایت آن را تباه می‌سازد خواه انسان باشد خواه جماعتی از انسان‌ها خواه یک فرهنگ.🔸

---------------------

📚 «سودمندی و ناسودمندی تاریخ برای زندگی» از «فردریش نیچه» با ترجمه عباس کاشف و ابوتراب سهراب

---------------------
👉 @PhilosophyCafe 👈
نظر شما چیست؟ (۱۴۰۳/۰۴/۰۵)
anonymous poll

۸. شرکت نمی‌کنم – 70
👍👍👍👍👍👍👍 54%

۴. پزشکیان – 40
👍👍👍👍 31%

۳. جلیلی – 8
👍 6%

۷. هنوز تصمیم نگرفته‌ام – 7
👍 5%

۵. قالیباف – 3
▫️ 2%

۲. پورمحمدی – 1
▫️ 1%

۶. قاضی‌زاده هاشمی – 1
▫️ 1%

۱. زاکانی
▫️ 0%

👥 130 people voted so far.
Philosophy Cafe ♨️ pinned «نظر شما چیست؟ (۱۴۰۳/۰۴/۰۵) anonymous poll ۸. شرکت نمی‌کنم – 70 👍👍👍👍👍👍👍 54% ۴. پزشکیان – 40 👍👍👍👍 31% ۳. جلیلی – 8 👍 6% ۷. هنوز تصمیم نگرفته‌ام – 7 👍 5% ۵. قالیباف – 3 ▫️ 2% ۲. پورمحمدی – 1 ▫️ 1% ۶. قاضی‌زاده هاشمی – 1 ▫️ 1% ۱. زاکانی ▫️ 0% 👥 130 people…»
🗯 توی نمایشنامه "افرا"، مادر افرا توی خونه خانم شازده کار میکنه و مثلا خریدهاشو انجام میده، خونه شو تمیز میکنه و غیره. چند روزی هست که مادر افرا مریض شده و نمیتونه کار کنه، به خاطر همین خود افرا که 20 سالشه و معلمه، به جای مادرش میره خونه خانم شازده و کار میکنه. یه مشکلی در ارتباط با بیماری مادر افرا وجود داره و اون اینه که داروهاش اثر نمیکنه. چرا؟ یکی از شخصیت‌های قصه به اسم نوع بشری توضیحاتی میده که جالبه:

🖋 نوع بشری: اگر نمی‌خواهید نشنیده بگیرید؛ یا حتی خط بزنید؛ چون رشته م پزشکی نیست. ولی من به عنوان تجربه شخصی میگم؛ گاهی مریضهایی رو دیدم که واقعا خودشون نمی‌خواستن خوب بشن! دواشونو نمی‌خوردن؛ یا دزدکی می انداختن توی چاهک و گلدون؛ یا بالا می آوردن! نتیجه ای که من میگیرم اینه که ناراضی ان؛ به بن بست رسیدن، و دارن به بیماری کمک میکنن که از پا درشون بیاره! پیش از ظهری که دفترهای حساب سالانه داروخانه رو می‌بردم دیدم افرا گیج و سراسیمه س؛ گویا مادرش حسابی افتاده بوده، و اون نسخه به دست پی دوا می‌گشت.

🖋 داروساز - که در طبّ دومی نداره گفت نگران نباشید، تأثیرش آنیه! اما عصر که رفتم از سرکار خادمی روزنامه بگیرم دیدم مادر افرا تو عالم غش و هذیان میخواست پسرکشو که اسمش بُرناس، بفرسته عذرخواهی از خانم شازده که نمیتونه بره کمک دوره هفتگی ش، اما افرا برادرشو نشوند که حواسش به مادرش باشه و خودش جاش رفت. گفت این نسخه ها پول میخواد؛ ما همه تمیزکاری ها رو کردیم و حیفه همه زحمتها به کلی بی اجر بشه! چرا دارو اثر نکرده بود؟ شاید چون مادر افرا تو بحرانه و نمیخواد خوب بشه! نتیجه ای که من میگیرم همونه. زندگی سخته، اما برای بعضی ها - بهتره بقیه نمایشو ببینیم.

📚 بخشی از نمایشنامه "افرا"، نوشته بهرام بیضایی 📚

@philosophycafe
2024/06/26 05:00:58
Back to Top
HTML Embed Code: